محمدحسن نجمي
شايد دوم خرداد ۱۳۷۶، كسي تصور نميكرد كه بعد از ۸ سال رياستجمهوري محمد خاتمي، طيفي جديد از دل محافظهكاران بيرون بيايد و عنان كشور را به دست بگيرد؛ اما چنين شد.
پس از ۸ سال كه به دوران اصلاحات معروف است، سرمايهگذاري محافظهكاران روي چهرهاي ناشناخته اما سرشار از اعتماد به نفس جواب داد؛ «محمود احمدينژاد» توانست بزرگاني چون اكبر هاشميرفسنجاني و مهدي كروبي را از پيشرو بردارد؛ البته به اعتقاد بسياري با كمكهاي غيبي و غيرغيبي!
شايد بتوان گفت كه چپيهاي دهه ۶۰ و دوم خرداديهاي آن روزها، در آن ۸ سال، وصلهاي ناجور به حاكميت بودند؛ با اين وجود دو سال بعد از روي كار آمدن دولت خاتمي، مجلس شوراي اسلامي نيز به تسخير دوم خرداديها درآمد تا كمي بيش از دولت را در اختيار داشته باشند. مجلس ششم هم همان نسبت دولتهاي هفتم و هشتم به حاكميت را داشت.
محافظهكاران يا به روايت آن زمان «دستراستيها»، براي دولت و مجلس دوم خردادي سنگتمام گذاشتند؛ البته از اين لحاظ كه به روايت دولتيها هر ۹ روز يك بحران براي دولت ايجاد كردند.
اين بحرانزايي در دوره خاتمي روي دور تند بود؛ در دوره دوم هرچند كمي كندتر شد، اما بحرانهاي دوره نخست تاثيرش را گذاشته و پيام دريافت شده بود.
در دوره دوم خاتمي بهرغم ثبات اقتصادي نسبي، تبليغات منفي وسيعي در افكار عمومي عليه دولت آغاز شده بود؛ آن زمان كه شبكههاي اجتماعي وجود نداشت، تنها منبع روزنامهها بودند و صدا و سيما. روزنامههاي دوم خردادي يك خط در ميان توقيف ميشدند و نشريات مخالف دولت يكهتازي ميكردند.
صداوسيما هم كه آن سالها در راس مخالفان اصلاحات قرار داشت براي زدن دولت كم نميگذاشت.
سال ۱۳۸۲، نخستين نتايج اين اقدامات در انتخابات شوراهاي شهر و روستا و مجلس هفتم خود را نشان داد. رد صلاحيت گسترده دوم خرداديها از سوي شوراي نگهبان، آنها را به اين نتيجه رساند كه كلاوارد انتخابات نشوند. در اين شرايط و با قبضه كردن مجلس و شوراها از سوي «دستراستيها» نيمه دوم از دولت دوم خاتمي، بيش از پيش زير ضرب مخالفان قرار گرفت.
در شوراي شهر تهران يك تشكل سياسي نوظهور پديد آمده بود كه فقط مشخص بود عليه اصلاحات و از طيف محافظهكاران است؛ خط وربط و پيشينه و سابقه روشني نداشتند. آنها شهردار تهران را كه انتخاب كردند، نشان داد كه خط فكريشان با محافظهكاران سنتي كمي متفاوت است. اما آن زمان، وقت اين حرفها نبود؛ تنها دوم خرداديها بايد كنار زده ميشدند. محمود احمدينژاد كه روزگاري استاندار دولت هاشميرفسنجاني بود، شهردار تهران شده بود و از همان ابتدا براي دوم خرداديها و به خصوص محمد خاتمي، شمشير را از رو بسته بود. گاه و بيگاه به دولت حمله ميكرد و قوه مجريه را آماج انتقادات تند و تيزش قرار ميداد.
او در حال جا انداختن يكسري كليدواژههايي بود كه جامعه از آن استقبال ميكرد؛ واژگاني چون «عدالت»، «حق مردم» و ...! اين درحالي بود كه آن زمان شرايط اقتصادي جامعه، شرايط بدي نبود و تورم در حال كنترل و رشد اقتصادي خوبي در كشور برقرار بود.
در كنار اين شرايط، يك سال مانده به پايان دولت، رياست سازمان صدا و سيما تغيير كرد و عزتالله ضرغامي جايگزين علي لاريجاني شد.
شدت گرفتن فضاسازي بر پايه «عدالت»
رياست جديد صدا و سيما، فضاي جديدي در اينرسانه درست كرد كه دور جديدي از حملات را نثار دولت ميكرد. نخستين اقدام، ايجاد بخش خبري 30: 20 بود كه در دست تندروهاي مخالف دولت قرار داشت. اين بخش خبري به واسطه نوع جديدي از ارايه خبر، محبوبيت زيادي در جامعه پيدا كرد و لابهلاي خبرها، بهصورت مداوم از دولت انتقاد ميكرد؛ به خصوص با كليدواژههايي كه محافظهكاران در حال جاانداختن آنها در جامعه بودند، فضاسازي گستردهاي انجام ميداد؛ كليدواژهاي به نام «عدالت». واژهاي كه احمدينژاد آن را با «فتحه» روي «ع» قرائت ميكرد و حتي همين نحوه گفتن عدالت نيز تبديل به نماد شد كه البته بعدها تبديل به نمادي عليه خودش شد.
نهايتا فصل انتخابات كه فرا رسيد، همه اين شرايط به كمك محافظهكاران آمد؛ آنها توانسته بودند جامعه را قانع كنند كه دولتهاي اصلاحات عدالت اجتماعي را از بين برده است و تنها منجي جامعه ما هستيم! محافظهكاران به مدد صدا و سيما در حال كوبيدن دولت و باز كردن جاي خود بودند؛ آن زمان هنوز اين تئوري كه زدن اصلاحات باعث روی آمدن محافظهكاران ميشود، عملي بود. از همين رو تمام توان و تمركز خود را روي ناكارآمد نشان دادن دولت گذاشتند. از طرفي وقتي محمد خاتمي بنا داشت افزايش پلكاني قيمتهاي سوخت و انرژي را پياده كند تا از هدر رفت منابع جلوگيري شود، مجلس هفتم طرح ثابت ماندن قيمتها را در دستور كار قرار داد و با تصويب آن، طرح مذكور را به سندي مبني بر به فكر مردم بودن محافظهكاران تبديل كردند و اينگونه جا انداختند كه دولت قرار بود قيمتها را افزايش دهد و ما جلوي آن را گرفتيم.
اينها همه شالوده يك گفتماني شد كه احمدينژاد بنا بود آن را نمايندگي كند؛ گفتماني كه روي نقاط حساس جامعه دست گذاشته بود. اين گفتمان مانند شمشير دو دمه بود؛ يعني كه اگر به درستي اجرا ميشد، ميتوانست پايگاه اجتماعي محافظهكاران را تقويت كند و اگر دولت توان و اراده اجراي آن را نميداشت كه نداشت، باعث فروپاشي اميد اجتماعي ميشد.
احمدينژاد در زمان شهرداري نشان داده بود كه فردي سرشار از اعتماد به نفس است و ميتواند بهرغم انتقاداتي كه در زمان شهرداري تهران، به او وارد ميشد، نه تنها از عملكرد خود دفاع كند، بلكه اقدامات دولت را هم به چالش بكشد و به ديگر نامزدهاي انتخابات نيز بتازد.
آغاز رفتارهاي احمدينژادي توسط احمدينژاد
او در زمان شهرداري تهران، رفتارهاي احمدينژادياش را شروع كرد؛ كمكهاي مالي و لجستيكي زيادي را به سمت هياتهاي مذهبي در تهران سرازير كرد؛ همين امر از يك سو باعث انتقاداتي شد اما از سوي ديگر محافظهكاران براي اين اقدام او، هلهله ميكردند و از اينكه شهردار پايتخت «بچه هياتي» است و به اين تشكلها توجه ميكند، شاد بودند. او در زمان شهردارياش همچنين حملاتي آشكار را به دولت داشت؛ اوج اين حملات به محمد خاتمي، به يك مراسمي در دانشگاه تهران با حضور شهردار و رييسجمهوري باز ميگردد. در آن روز باراني تهران، خاتمي در راه رسيدن به مراسم، به سبب ماندن در ترافيك شهري، دير به دانشگاه تهران رسيد و همين امر باعث شد تا در ابتداي سخنرانياش از نحوه مديريت شهري بهشدت انتقاد كند و جمله معروفش را بگويد: «اين فاجعه است كه به محض آمدن يك قطره باران يا برف در وضع رفت و آمد اينچنين اختلال ايجاد ميشود.» او همچنين رو به حاضران كرد و از طرف «كساني كه چنين وضعي را نميتوانند اداره كنند»، عذرخواهي كرد. دو روز بعدش محمود احمدينژاد فرصت را مناسب ديد و حملهاي تند به خاتمي كرد: «مطلع شدم كه رييس محترم دستگاههاي اجرايي بالاخره يك بار در ترافيك تهران معطل شدند و از نزديك آن را لمس كردند. هرچند كه دوست نداريم رييسجمهور در ترافيك معطل شوند، اما از اين جهت خوشحال و از سوي ديگر متاسفم؛ خوشحال از اينكه بالاخره يك بار از ميان مردم عبور و در پايان دوره هشتساله بخشي از مشكلات مردم را لمس كردند و متاسف از اينكه بسيار دير و در پايان دوره ماموريت با معضل ترافيك آشنا شدند.»
«بودن ميان مردم»، همان كليدواژهاي بود كه احمدينژاد پرچم آن را در دست گرفته بود و با اين پرچم در حال حركت به سمت پاستور بود. در ماههاي منتهي به انتخابات رياستجمهوري نهم، كمكم نشانههاي حضور شهردار تهران و ساير محافظهكاران پيدا شد.
از سوي ديگر در اردوگاه دوم خرداديها، تشتت آرا بسيار زياد بود؛ «مهدي كروبي»، «مصطفي معين» و «محسن مهرعليزاده» سه نامزدي بودند كه از خيمه اصلاحات بيرون آمدند. از سوي ديگر، اكبر هاشميرفسنجاني كه آن زمان رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام بود، اعلام نامزدي كرد؛ البته بيانيه حضور هاشميرفسنجاني، به مذاق مهدي كروبي خوش نيامد و باعث شد تا كروبي نامهاي بلندبالا خطاب به هاشميرفسنجاني بنويسد و در آن عملكرد دولت او را در زمينه آزادي و برخوردهاي قهرآلود و ... يادآوري كند.
به هر جهت در چنين فضايي تب انتخاباتي در جامعه اوج گرفته بود.
حضور هاشميرفسنجاني، گزينه رويايي احمدينژاد
تركيب نامزدهاي انتخابات 1384، تركيب برنده براي احمدينژاد بود.غير از احمدينژاد، علي لاريجاني، محمدباقر قاليباف، مهدي كروبي، اكبر هاشميرفسنجاني و محسن رضایی، 5 نامزدي بودند كه در همان ابتداي كار تاييد شدند و مصطفي معين و محسن مهرعليزاده نيز پس از رد صلاحيت از سوي شوراي نگهبان، با «حكم حكومتي» وارد انتخابات شدند. با وجود آنكه اردوگاه دست راستيها نامزدهاي زيادي را به خود ميديد، اما آنها نگران راي نياوردن نبودند. برخي سخنان نشان ميداد كه تمايل بيشتر به سمت نامزدي است كه خود را فردي در «ميان مردم» معرفي كرده و از «عدالت» صحبت ميكند.
بسياري متصور بودند كه محمدباقر قاليباف، همان گزينهاي است كه به دفتر رياستجمهوري ميرود؛ اما پيشبينيها درست نبود. احمدينژاد كه استاد ايجاد دو قطبي در انتخابات است، به درستي حريف خود را انتخاب كرد؛ اكبر هاشميرفسنجاني.
او كه ديگر پرچم «عدالت» و «مردمي بودن» را در دست گرفته بود، با استفاده از همين حربه، عملكرد هاشميرفسنجاني در دو دولت مشهور به «سازندگي» را به چالش كشيد.
حمايت از «عاليجناب سرخپوش»!
از سوي ديگر دوم خرداديها كه در 8 سال دولت اصلاحات، با هر آنچه در توان داشتند، هاشميرفسنجاني را زير ضرب برده بودند، همچنان نسبت به او بيتفاوت بودند و حتي برخي خواستار كنارهگيري او از انتخابات شدند. انتخابات 27 خرداد 1384، باعث شگفتي ناظران شد؛ نتيجه آرا غيرقابل پيشبيني بود؛ اكبر هاشميرفسنجاني به همراه محمود احمدينژاد راهي مرحله دوم انتخابات شدند.
در همين مرحله مهدي كروبي بهشدت از دخالت برخي نهادها و برخي اقداماتي كه آنها را «تخلفات» خوانده بود، انتقاد كرد. اما اين انتقادات راه به جايي نبرد. در همين حال تا انتخابات مرحله دوم، تنها يك هفته فرصت بود. از همين رو، اصلاحطلبان بدون توجه به گذشتهاي كه با هاشميرفسنجاني داشتند، براي راينياوردن محمود احمدينژاد، پشت سر هاشميرفسنجاني قرار گرفتند. حتي برخي طيفهايي كه در دور اول، انتخابات را تحريم كرده بودند، خواستار راي به هاشميرفسنجاني شدند.
با اين وجود نبايد اشتباهات طيف دوم خردادي فراموش شود؛ آنها با تعدد نامزدها، عملا با دست خودشان آراي بدنه اجتماعي خود را به چند بخش تقسيم كردند و باعث شد كه انتخابات دو مرحلهاي شود.
اردوگاه مقابل نيز تمام امكانات و نفرات خود را براي حمايت از احمدينژاد وارد ميدان كرده بود. او در گفتوگوهاي تلويزيوني، «تجملگرايي» و «اشرافيت» را منسوب به هاشميرفسنجاني كرد و تلويحا او را به «فساد اقتصادي» متهم ميكرد.
كاپشن؛ نماد سادهزيستي!
نحوه لباس پوشيدن او، يكي از محورهايي بود كه محافظهكاران، روي آن مانور زيادي ميدادند و «كاپشن» او را نماد سادهزيستي و مردمي بودنش معرفي كردند. همچنين برخي رفتارهاي اطرافيان هاشميرفسنجاني، باعث شد تا طيفهايي را از خود زده كند و اين گزاره در جامعه پديد آيد كه اطرافيان هاشميرفسنجاني، به «غرور و تكبر» نسبت به احمدينژاد رفتار ميكنند و اين رفتارها او را در موضع «مظلوم» قرار داد.
گفتماني كه احمدينژاد و هوادارانش ارايه كردند، باعث شد تا بخشهاي زيادي از جامعه به سمت او برود. احمدينژاد روي «عدالت» تاكيد زيادي داشت و وعده «آمدن پول نفت بر سر سفرههاي مردم» را داد. البته كه چند سال بعد از انتخابات اين وعده را گردن نگرفت و گفت كه من چنين وعدهاي ندادم!
برداشت دستراستيها از بذر كاشته شده دوم خرداديها
استراتژي انتخاباتي احمدينژاد بر محوري بود تا بتواند تودههاي مردم را جذب خود كند؛ اين گفتمان عدالتمحور در جامعهاي كه بر «عدم عدالت اجتماعي» مانور زيادي داده شده بود، توانست كه نگاهها را به سمت خود جلب كند. از سوي ديگر مخالفت با هاشميرفسنجاني در زمانهاي كه هنوز مدت زيادي از «عاليجناب سرخپوش و عاليجنابان خاكستري» نگذشته بود و ذهنيت جامعه بر اساس همان تبليغات دوم خرداديهاي آن زمان، تمركز داشت؛ در آن دوره اينگونه جا افتاده بود كه برجهاي لوكس از آن فرزندان هاشميرفسنجاني است و آنها در كانادا و آبشار نياگارا در حال برجسازي هستند؛ فارغ از صحت و سقم اين ادعاها، چنين فضايي بر جامعه حاكم بود كه دومخرداديها در زمان انتخابات 1384، حاصل دستپخت خود را چشيدند. اوج زدنهاي هاشميرفسنجاني، در فضاي سياسي ايران به انتخابات مجلس ششم بازميگردد؛ زماني كه هاشميرفسنجاني در ليست محافظهكاران قرار گرفته بود و در آن انتخابات پس از كش و قوسهاي فراوان و باطل كردن برخي صندوقهاي راي كه مناقشهبرانگيز هم شده بود، غلامعلي حداد عادل و هاشميرفسنجاني به عنوان نفر سيام نمايندگان تهران معرفي شد؛ البته كه پس از اين اتفاق هاشمي از حضور در مجلس انصراف داد و همين باعث شد تا در برخي محافل او را «آقا سي» بنامند؛ لقبي كه ناشي از سيام شدن هاشميرفسنجاني بود. پس از دور نخست انتخابات، دوم خرداديها فهميدند كه كليد نجات آنها در دستان هاشمي است و حتي هواداران مصطفي معين كه آن زمان حزب مشاركت بدنه اصلي آنها را تشكيل ميداد، پشت سر هاشميرفسنجاني قرار گرفتند؛ حزبي كه از منتقدان او بود.
در سمت مقابل، آنچه برخي طيفهاي دوم خردادي كاشته بودند، دستراستيها در انتخابات رياستجمهوري، برداشت كردند؛ آنها با استفاده از ذهنيتي كه درباره هاشمي ايجاد شده بود، توانستند سوار بر اسب مراد شوند و از «عدالت» بگويند و در ذمّ تجملگرايي منتسب به هاشمي صحبت كنند. مسلم بود كساني كه از كاپشن احمدينژاد هم استفاده تبليغاتي ميكردند، از اتهامات منسوب به هاشميرفسنجاني نميگذرند.
در چنين شرايط فراگيري حس تبعيض در جامعه، طبيعي بود اگر فردي بر طبل عدالت و مردمي بودن بكوبد، پيروز ميشود.
انتقادات هاشمي و كروبي از روند انتخابات
البته كه نبايد از مواردي كه هاشميرفسنجاني و مهدي كروبي بعدها گفتند، عبور كرد. هاشمي شكست در اين انتخابات را هيچوقت نپذيرفت اما در عين حال سكوت كرد. او در كتاب «زندگي و زمانه هاشميرفسنجاني» به نگارنده گفته كه «بهنظرم موقع انتخابات تخلفات به گونهاي بود كه انتخابات متوقف و دوباره انجام شود، چون قانون ميگويد نميتوان از نقاط ضعف گفت و بايد چيزهاي مثبت خودشان را بيان كنند و اينگونه نبود و برنامهاي نداشتند. تبليغات انتخابات بهشدت خلاف قانون بود كه جاي بحث نيست... چيزي كه در جريان رايگيري اتفاق افتاد خيلي افتضاح است و صلاح نميدانم در اين شرايط كه دشمنان ايران تلاش دارند حاكميت و مسوولان را نامشروع جلوه دهند، برگي به آن اضافه كنم... مطمئن بودم اگر شكايت كنم نتيجه درستي از آن به دست نميآيد... در همان بيانيه كه خوانديد و شنيديد گفتم كه دخالت سازماندهي شده بود و چقدر راي جابهجا شد». او در بخش ديگري از سخنانش گفته بود كه «رقمي از شناسنامههاي المثني گفتند كه تاسفبار است. از مدتها پيش به بهانههاي مختلف شناسنامههاي المثني درست كردند كه متمركز بود يا تقلبهاي فراواني كه در خواندن آرا شد كه اسناد فراواني موجود است. اين حرف خيلي روشن است. اگر اينها را به جامعه بگويم انقلاب ميشكند. لذا بعد از انتخابات تصميم گرفتم نگويم و گفتم حرف نخواهم زد... يكي از اين شخصيتها از اعضاي موثر نيروهاي مسلح مازندران بود. داستان از روستاهاي مازندران برايم نقل ميكرد كه واقعا عجيب است. شغلش با آنها ارتباط دارد. در مرحله اول در سه استان قم، اصفهان و يزد تجربه كردند و موفق بود. خوب جواب داد همين تجربه را در مرحله دوم به همه جا سرايت دادند».
فرداي انتخابات سوم تير، هاشميرفسنجاني نامهاي سرگشاده منتشر كرد كه محتواي آن تا آن زمان و از سوي او بيسابقه بود: «بنا ندارم كه در مورد انتخابات، شكايت به داوراني كه نشان دادند نميخواهند يا نميتوانند كاري بكنند، ببرم و شكايت خود را فقط همانند مورد قبل، در دادگاه عدل الهي مطرح ميكنم...آنها كه به گونهاي بيسابقه با هزينههاي دهها ميلياردي از بيتالمال، اينجانب و بستگانم را ظالمانه تخريب كردند و آنها كه با استفاده زياد از امكانات نظام به صورت سازماندهي شده و نامشروع در انتخابات دخالت كردند».
انتقاد از تخريب هاشميرفسنجاني
ماجراي تخريبهاي هاشميرفسنجاني در طول رقابتهاي انتخاباتي، توسط دستراستيها يا همان محافظهكاران به قدري دامنه گستردهاي داشت كه 4 روز پس از انتخابات دور دوم رياستجمهوري، در سخنان مقام رهبري در ديدار با مسوولان دستگاه قضايي، از هاشميرفسنجاني دلجويي شد: «بعضي نامزدها و طرفدارانشان با سياه نمايي، پيشرفتهاي نظام و اقدامات مثبت دولتها را ناديده گرفتند كه اين تخريبها، از سر بي توجهي صورت مي گرفت اما برخي تخريبهاي غيرمنصفانه و ناجوانمردانه كه در مورد تعدادي از نامزدها صورت گرفت از جمله تخريب شخصيت موجه، محترم و با سابقه اي مثل آقاي هاشمي رفسنجاني از روي غفلت نبود كه مسوولان قضايي و ديگر دستگاههاي ذيربط بايد عوامل اين كارها را پيدا كنند».
پايان گفتمان «عدالت» توسط احمدينژاد
آنچه در اين بين هويداست، موضوع استفاده يا سوءاستفاده از گفتماني است كه ميتوانست كشور را متحول كند؛ اما با روي كار آمدن دولتي كه سابقهاي در حد و اندازههاي رياستجمهوري نداشت و رييس دولتي كه بنا به روايتها براي ارسال نشدن پرونده هستهاي ايران از آژانس به شوراي امنيت، ميخواست پيشنهاد پرداخت هزينههاي آژانس را به دبيركل بدهد، كشور را به سمتي برد كه نه تنها آن شعارها محقق نشدند، بلكه ضربه سنگيني نيز به اعتماد عمومي وارد آمد.
بسياري همان زمان معتقد بودند كه قباي «عدالت» براي طيف احمدينژاد بسيار گشاد است؛ اما برخي مقابل آنها مقاومت ميكردند و تمجيدهاي عجيبي از او به عمل ميآوردند؛ مانند احمد جنتي و افرادي مشابه او. آنها گفتمان عدالت را بازگشت به آرمانهاي انقلاب ميدانستند و حتي برخي اطرافيان احمدينژاد، سوم تير 1384 را انقلاب سوم! اما آنچه سالها بعد مشاهده شد، شكست سنگين اين گفتمان برابر عقلگرايي در سياست داخلي و خارجي بود؛ با اين وجود احمدينژاد همچنان همان حرفها را ميگويد؛ اما اينبار ديگر كسي براي اين حرفها، تره هم خرد نميكند؛ شايد بايد گفت كه گفتمان عدالت با احمدينژاد آمد و او همان كسي بود كه با عملكردش، شعله اين گفتمان را خاموش كرد.